مهمونی خواب فرشته ها
عسلی من !
دیروز در راستای برنامه های نفس گیر سرگرم کردن تو در نبود بابایی و رفع دلتنگی بی حد و حصر تو برای بابا، با یاری سبز خاله فریبای مهربون ، نیروانای قشنگم اومده بود خونه ما تا با تو بازی کنه . بعد از مراسم یخ آب شونون !!!هر دوتا تون که یه ساعتی طول کشید خاله فریبا عزم رفتن کرد و نیروانا خواست که بیشتر پیش تو بمونه و به قول خودش یه نیم ساعت دیگه بابا حامد بیاد دنبالش .
ولی بازی با تو و کبوتر سفید بالت "سفید برفی "باعث شد که نیروانا جسورانه اعلام کنه که : " می خوام شب پیش عسل بخوابم !"
اینقدر این کار نیروانا برات جالب بود که وقتی مامان جون زنگ زدن تا حالمون رو بپرسن ، تو با هیجانی زیاد می گفتی : " مامان جون نیروانا می خواد شب تنهای تنها پیش من بخوابه ! نه مامان و باباش پیششن ، نه مامان جون و بابا جونش، نه مادر جون پدر جون ، نه خاله و عمه و دایی و عمو ... ( همه عزیزایی رو که کنارشون احساس امنیت می کردی نام بردی ) ، هیشکی کنارش نیست . " و کلمه هیشکی رو جوری می کشیدی که انگار داری در مورد یه اتفاق ماوراء الطبیعه صحبت می کنی .
خلاصه شب شما دوتا کوچولوی شیطون به سفارش املت و صرف شام دوتایی گذشت و بعد از مراسم خطیر WC ساعت 9:30 رفتین که بخوابین . فقط خدا می دونه که جه جوری شما دوتا رو خوابوندم . ولی وقتی ساعت 11:15 به خاله فریبا اس ام اس دادم که نیروانا خوابید از بس "لالا پیش پیشتون " کرده بودم داشتم از حال می رفتم .
از اونجایی که دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند ، تو اومدی پایین کنار من خوابیدی و تختت رو با مهربای یه میزبان تمام عیار به نیروانا دادی . لازمه که بگم سه تا قصه ، چند تا لالایی از توی گوشی موبایلم ، چند تا لالایی که خودم براتون خوندم و در نهایت تهدید که اگه نخوابین دایی سعید نیروانا رو می بره خونه باعث شد که این پروژه عظیم به پایان برسه و در نهایت دوتا فرشته کوچولو آروم زیر سقف خونه ما خواب بهشت رو ببینن و ریز ریز توی خواب بخندن .
تجربه جدیدی برای هر سه تا مون بود . برای نیروانا که بدون بابا و مامانش تو یه محیط جدید بخوابه . برای تو که یاد بگیری برای شریک شدن من با یه بچه دیگه به حس حسادتت غلبه کنی تا من برات یه نی نی بیارم !!!! و برای خودم که وااااااااااااااای سرو کله زدن با دوتا بچه چقدر سخت تر از کل کل با یه بچه است حتی اگه اون بچه شیطون بلایی مثل تو باشه .
این هم عکس های یادگاری این بزم زیبا :
فرشته های کوچولو ، خواباتون پر از ستاره و شکوفه !
امروز صبح هم نیروانا با تو اومد مهد کودک و از اونجا کلاس زندگی . خیلی دلم می خواست به مهمن کوچولومون خوش کذشته باشه. ایشالا که همینطور باشه .