جشني به نام يلدا
جشني به نام يلدا يلدا رو دوست دارم . هميشه مناسبت هاي خاص برام يه چيز ديگه است و عميقا آرزو دارم تو رو با اين آيين هاي زيباي ايراني آشنا كنم . امسال دلم مي خواست براي يلدا كار خاصي برات بكنم كه تو خاطرت بمونه . خصوصا اينكه بابايي هم ماموريت بود و دل كوچيكت بهونه داشت . خلاصه با مشورت با معلمت تصميم گرفتم براي جشن يلداي توي مدرسه براتون كيك هندوونه درست كنم . كل روز جمعه به پختن و تزيين كيك يلدايي تو گذشت و نتيجه كار واقعا تو رو شاد و شگفت زده كرده بود . قند آب مي شد تو دلم از برق چشات و طنين خنده هاي شادمانه ات . شنبه صبح با شگفتي زياد توي جاده ديديم كه برف باريده و زمستون فبل از يلدا خودش رو به رخ پاييز كشيده بود . يخ بندان بدي بود و با اينكه مدرسه باز بود ولي به خاطر سرماي هواي -7 درجه ترجيح دادم تو فضاي گرم پانسيون مهد بموني . از اونجايي كه مراسم جشن يلدا تو مهد هم برگزار مي شد تو خانم طلا حسابي خوش گذروندي و كيك هندوونه يلدايي ما نصيب تو و دوستانت در مهد كودك شد. عاشق او ن هندوونه رو لپت و حافظ خوني تم دلبركم .
الهي هميشه شاد باشي دختر شيرين من !
اين هم عكس هايي كه با اجازه خانم موحدي از سايت مهد برداشتم تا برات يادگار بمونه .
خوش بحال عسلی که تو مامانشی با اینهمه ذوق و هنر. خیلی لذت بردم. عمراً از ذهنش بره این روز و شب رو عسلکم. ببوسش حسابی. دلم برات تنگ شده ظهر ببینمت ایشالا. 
