درد عشقی کشیده ام که مپرس...
وقتی کسی رو دوست داشته باشی همه چیزای خوب رو هم براش می خوای .همه چیزای خوبی که تو دنیا هست . ولی گاهی وقتا بین اینکه چیزی رو که به خاطرش بینمون شکراب میشه و مجبورم میکنه به خاطر رنجشی که ازت دارم چند دقیقه سکوت کنم هم برات خوبه یا نه شک می کنم . این لحظه ها یه در عجیب توی قلب عاشقم دارم . درد مادر بودن ...درد مسئول بودن در قبال آینده ات و مهارتهایی که باید برای آینده یاد بگیری ...
عسل من ! نظم و انضباط جزیی از زندگی تو در آینده خواهد بود . کاش می تونستم به دنیای قشنگ تو پا بذارم و بدون اینکه مجبور بشیم از هم برنجیم بهت یاد بدم که بعضی از کار هات رو خودت انجام بدی .
عشق من دخترم ! بزرگ شدنت و چیرهایی که تازگیها از اون زبون شیرینت میشنوم در مورد مهارتهای مادرانه ام منو به شک می ندازه . پنج سال اول زندگیت که تو آینده و شخصیت تو خیلی تاثیر گذاره با همه خوبیها و بدیهاش گذشته . من تو تصوراتم دنیایی آفتابی و شاد برات به تصویر کشیدم و دلم می خواد با کمک هم و دست به دست هم بریم تا به این آینده قشنگ برسیم .
این روزها این سوال رو زیاد از خودم میپرسم : تونستم مادر خوبی برات باشم ؟؟؟؟؟ تونستم چیزهایی رو برای آینده ات لازم داری رو بهت یاد بدم ؟؟؟