عسل عسل ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عسل ، شيرين تر از عسل

شاه دوماد ؛ عروس اومد ...

1392/6/25 8:17
نویسنده : مامان عسل
415 بازدید
اشتراک گذاری

عسل من !

تقريبا يك ماهي هست كه يه مفهوم جديد تو زندگي همه ما پيدا شده : " ازدواج دايي سعيد ! "‌

نمي دونم دقيقا نگاه تو به اين مسئله چه جوري بود ولي دقيقا تا لحظه آخر كه عروس خانم بله رو گفت و  شروع كرديم به عكس يادگاري گرفتن ، خيلي خوشحال بودي . خصوصا با لباس جديدي كه بابايي به مناسبت  روز دختر برات كادو گرفته بود و حسابي شيك شده بودي . ولي وقتي ازت خواستيم كه از كنار دايي بلند بشي تا بقيه عكس بگيرن حسابي به هم ريختي ! يه حس مالكيت نسبت به دايي سعيد داشتي و فكر مي كردي كه دايي سعيد مي خواد پيش غزل جون بمونه و تو رور تنها بذاره . بغض كرده بودي و محكم چسبيده بودي به دايي . هر كاري هم مي كرديم حاضر نبودي دايي رو ول كني . خلاصه توي همه عكس هاي يادگاري با قيافه شاكي كنار دايي بودي .

دختر مهربوم ! از اينكه اينقدر دايي رو دوست داري خوشحالم ولي دلم مي خواد ياد بگيري كه آدمهايي كه دوست داريم مثل مالميك ما نيستند كه بخوايم هميشه به ميل ما رفتار كنن و كنار ما باشن . اگه كسي رو دوست داري بايد آزادش بذاري تا بره و به آرزوهاش برسه . خيلي دلم مي خواد اين حرفها رو بفهمي . حالا زوده و لي اميدوارم سالهاي بعد كه اين صفحات رو ورق مي زني اين حرف من بتونه بهت كمك كنه تا رابطه ات رو با آدمهايي كه عاشقشوني و دوستشون داري زيبا تر و خواستني تر كني . به اميد اون روز  زيبا براي تو ...

 

سعيد عزيزم و غزل جان ! از صمميم  قلب براي هر دوتا تو آرزوي خوشبختي و لحظه هايي سرشار از عشق مي كنم. پيوند عاشقانه تون مبارك . همه تپشهاي قلبها ي عاشقتون در پناه خدا  لبريز از خواستن بي امان هم ...

 

اينم قيافه شاكي و ناراحت تو  تو بغل دايي سعيد ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نیروانا
25 شهریور 92 10:42
جونم دایی سعید!!!
رسماً رسمی شده ها!
یادته میخواست تیپ کتونی بره خواستگاری
قربون عسلم برم با اون حس دوست داشتن مالکانه ش. امیدوارم برای عروسی اجازه بده عروس و دوماد عکس جفتی بگیرن اقلاً
میگم غزل و عسل چه به هم میان نه!
مرسی که عکس عروس خانوم نازنین رو هم گذاشتی از کنجکاوی بیش از حد نمیریم سمانه جون
منم با تمام وجود آرزو میکنم دایی سعید و غزل عزیزم هر لحظه شون لبریز از خواستن بی امان هم باشه. این گل رو از طرف من تقدیمشون کن


منون دوست گلم . پيغامت رو عينا براي سعيد از پشت تلفن خوندم و اون هم هزاران بار از محبت تو خواهر گلم تشكر كرد .
الهه مامان یسنا
26 شهریور 92 10:46
مبارک باشه ایشالا و نار هم سالیان سال خوشبخت بزندگی کنن و هرروز بیشتر از دیروز دلشون برای هم بتپه... عسل جونم هم حتما یواش یواش با این قضیه کنار میاد و میفهمه که رابطه اش با دایی مهربونش مثل قبل برقرار میمونه




ممنونم اله جون . ايشالا روزي يسنا رو عروس كني


مامان آناهيتا
9 مهر 92 15:13
وااااااي كه دايي سعيد چه قرمز شده بابا. مي گم سمانه جون من اين پست ها رو خوندم ها ولي وقت نشده كامنت بزارم. فكر نكني بي معرفتم. مبارك باشه. يادوري به دايي سعيد : دو تا شيريني بدهكاري = رستوران دل