قند و عسل
دلبركم!بزرگ ميشي و من آروم در گذر بي رحمانه زمان اين اتفاق خجسته رو نظاره مي كنم و غرق لذت ميشم . ديگه با كامل شدن دايره لغاتت كمتر اشتباهات خوشمزه ازت مي بينم و ايم منو دلتنگ حرف زدناي عسلي كوچولوييات مي كنه . ديروز كه داشتم خونه تكوني مي كردم يكي از لباساي زمانن شير خوارگيت رو ديدم كه قاطي لباساي كمدمون شده بود و يه خاطره از زماني كه بهت شير ميدادم تو ذهنم روشن شد و منو غرق در لذت كرد و چشمام پر از اشك شد . دخترم ! عاشقتم و دلم مي خواد چه باشم چه نباشم اينو به ياد داشته باشي . ( اومدم از خوشمزگيهات بنويسم سر دردلم باز شد مادر )
*من كنار دوچرخه ات دراز كشيده بودم . اومدي كنار من و گفتي مامان برو كنار مي خوام دوچرخه ام رو منچر كنم !!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی