تو نوید هماره بهاری دلبرکم...
بوی بهار میاد و تو همیشه با شور و شوقی که داری یه لطف دیگه به این اتفاق زیبا می دی .
امسال به خاطر برنامه سفر که برای نوروز داریم تو خونه خودمون خبر از هفت سین نیست . ولی به لطف برنامه های شاد مدرسه فوق العاده ات یه جشن خیلی زیبا و عالی به مناسبت نوروز برگزاز شد .
و طبق معمول تکاپوی من بیشتر از همه .
پختن شیرینی برای بچه های مدرسه که دو روز تمام طول کشید و بعد هم چیدمان سفره هفت سین مدرسه که به عهده من بود و درست متقارن شده بود با امتحان فاینال زبانم . یه عالمه استرس کارهای خونه تکونی که تو خونه داشتم .
خلاصه از نیمه دوم اسفنذ لابلای کارهای فشرده خونه پروژه دوختن لباس محلی بختیاری برای تو عزیزترین کلید خورد . یادمه تو جشن یلدا خیلی دلت می خواست لباس محلی داشته باشی و به لطف بابایی و همت من به این آرزوت رسیدی عزیزم .
صبح آخرین شنبه سال شال و کلاه کردیم و رفتیم مدرسه . با آخرین سرعت ممکن سفره رو تو حیاط مدرسه چیدیم و من با عجله رفتم امتحان زبان بدم . امتحان رو با موفقیت پشت سر گذاشتم و دوباره برگشتم مدرسه .
عکس های یادگاری رو گرفته بودین و بعد از نهار برنامه چهارشنبه سوری برگزار شد .
عسل من ! سال 93 سال مهم و به یاد موندنی برای ما بود . سالی که کوله بار تلخی ها و شیرینی هاش رو داره جمع می کنه و می ره . امیدوارم که سال نو سالی پر از موفقیت ها و شادی های کافی برای خانواده کوچیک ما باشه . سالی پر از عشق و عشق و عشق ....