عسل عسل ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

عسل ، شيرين تر از عسل

و اینک شروعی دوباره ....

1393/11/20 19:57
نویسنده : مامان عسل
761 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان روشن تر از آیینه و  آب 

روزهایی که نبودیم ، بودیم ولی در کشاکش تغییراتی عجیب و شگرف که خیلی سریع تو زندگی مون اتفاق افتاد و مجالی برای سر زدن به این خونه بهمون نمی داد . 

همه چی از استجابت یه دعا شروع شد و جواب زیبایی که کائنات به آرزوی من برای آینده تو داد . اینکه تویی که به لطف خدا از هوش سرشاری در محیطی شروع به تحصیل کنی که غنی باشه . سرچشمه برای تو خیلی کوچیک بود و می دیذم که چه جوری استعدادهات تو روزای طولانی و کسل کننده سرچشمه هدر می ره . 

بابا هم گویا در سکوت بیشتر از من به این موضوع فکر کرده بود تا اینکه یه روز تو راه برگشت از سزچشمه اویل تیر ماه ، بابایی بهم رنگ زد و ارم خواست دنبال مدرسه خوب برای تو تو تهران بگردم .

و این شروع یه رندگی جدید برای خانواده کوچیک ما بود . 

خلاصه کنم همه چی اینقدر سریع اتفاق افتاد که 18 تیر ماه با یه تولد کوچولو که در کنار بهترین و عزیزترین دوستانمون در سرچشمه داشتیم بار و بندیل بستیم و نوزده تیر تو خونه جدید تو تهران بودیم . 

تو این فاصله هم  یه مدرسه عالی و فوق العاده برات پیدا کردیم که شرح مفصلی داره که حتما تو پستای بعدی برات یادگارش می کنم. 

به همت عالی بابا یه خونه نقلی دو خوابه هم تو بهترین مسیر منتهی به مدرسه ات خریدیم و همه چیز تو زندگی ما رنک تاره ای گرفت . 

منی که ار رمان فارغ التحصیلی  کارمند بودم یه دفعه شدم یه خانم خونه دار و تو از مهد کودک نوازش که یه مکان دلچسب و راحت برای بازی برات بود رفتی به کلاسهای آمادگی برای کلاس اول که تمام هفته ات رو پر کرده بود و همه ما کمر به خدمت تو بسته بودیم . 

روزها خیلی سریع گذشته و حالا تو یه پرنسس با سواذ شذی که هر لحظه با موفقیت های بیشمارت برای من و بابایی یه دنیا شادی هدیه میاری ....

و این داستان همچنان ادامه دارد ...

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان زينب
27 بهمن 93 10:45
هورااااااااا. خوشحالم كه دوباره شروع به نوشتن كردي سمانه جان. اينجوري دلتنيگ هاي من هم برات كمتر ميشه. عاشق اين جملتم: سرچشمه برای تو خیلی کوچیک بود و می دیذم که چه جوری استعدادهات تو روزای طولانی و کسل کننده سرچشمه هدر می ره . دوست دارم این یه حقیقته عزیزم. سرچشمه واقعا برای همه بچه ها کوچیکه. و مادرایی مثل فریبا و تو که تصمیم گرفتین سختی ها رئ تحمل کنین و گل های زندگیتون رو تو فضای بهتری پرورش بدین بهترین تصمیم رو گرفتین.