عسل عسل ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

عسل ، شيرين تر از عسل

جشني به نام يلدا

يلدا رو دوست دارم . هميشه مناسبت هاي خاص برام يه چيز ديگه است و عميقا آرزو دارم تو رو با اين آيين هاي زيباي ايراني آشنا كنم . امسال دلم مي خواست براي يلدا كار خاصي برات بكنم كه تو خاطرت بمونه . خصوصا اينكه بابايي هم ماموريت بود و دل كوچيكت بهونه داشت . خلاصه با مشورت با معلمت تصميم گرفتم براي جشن يلداي توي مدرسه براتون كيك هندوونه درست كنم . كل روز جمعه به پختن و تزيين كيك يلدايي تو  گذشت و نتيجه كار واقعا تو رو شاد و شگفت زده كرده بود . قند آب مي شد تو دلم از برق چشات و طنين خنده هاي شادمانه ات . شنبه صبح با شگفتي زياد توي جاده ديديم كه برف باريده و زمستون فبل از يلدا خودش رو به رخ پاييز كشيده بود . يخ بندان بدي بود و با اينكه مدرسه ب...
3 دی 1392

تولد تولد تولدت مبارك

فاطمه كوچولوي نازنين و ملوس و من ! تولد ت مبارك . ايشالا هزار ساله بشي و كنار بابا و مامان مهربونت و كنجد كوچولو  هميشه خوشبخت باشي . دوستت داريم هوارتا   ...
27 آذر 1392

يه قدم ديگه به سوي آينده

دلبركم !  اين روزها كه به اين خونه سر نزديم حسابي درگيربوديم . از عمل جراحي مادر جون گرفته تا درگيريهايي كه تو تهران داشتيم و تولد نيرواناجوني كه خيلي خيلي بهمون خوش گذشت و بعدش هم مراسم سالگرد مادر بزرگ بابايي كه حسابي درگيرمون كرده بود . روز شنبه عصر كه اومدم مهد دنبالت يه دفعه يه حسي بهم گفت يه سر بريم  موسسه زبان سر خيابون مهدت . رفتيم و با بازي قشنگي كه از همون در ورودي شروع كرديم حسابي شاد شدي ، حروف الفباي لاتين رو با رنگهاي مختلف روي زمين ورودي حياط آموزشگاه نوشته بودن گه تو ناقلا دونه دونه روش پا مي ذاشتي و من برات مي خوندم : ABCD.... خلاصه رفتيم تو دفتر آموزشگاه و بعد از صحبت با مسئول آموزشگاه قرار شد يه تعيين س...
25 آذر 1392

دختر باهوش مامان و بابا

دلبركم ! چند هفته پيش به عنوان اولين جايزه ستاره هاي پيش دبستاني ، با بابايي اين پكيج آموزش خواندن و نوشتن رو برات خريديم . خيلي دوستش داري و خيلي مشتاق ياد گرفتني . 90 تا كارت پشت رو داره كه از همون شب اول 6 تا از كارتها رو جدا كرديم و با هم شروع كرديم به ياد گرفتن . چند روزي مي شد كه سراغي ازشون نگرفته بودي و من هم خيلي اصرارنداشتم تا خودت بخواي . ديشب وقتي به اصرار ازم خواستي كه بيارم و كارتهاي جديد رو شروع كنيم ، شك داشتم كه خوندن و نوشتن اون 12 كلمه  يادت مونده باشه ولي وقتي جلوي چشماي حيرت زده من  همه كلمات رو بدون كمك خوندي و با پازل درستشون كردي بهت افتخار كردم گل ناز ماماني . عسل جونم ، همه آرزوي من و بابايي اين...
11 آذر 1392

دختر زيباي پاييز تولدت مبارك

١١ آذر تولد يكي از دوستاي تو دختركم . مي دونم كه دلت مي خواد تولدش رو بهش تبريك بگي . پس از همينجا با هم مي گيم : نيرواناي عزيز ! زيباترين جلوه دلبري و طنازي پاييز ! تولدت مبارك . تو فرشته پاييزي ولي تمام  لحظه هاي عمرت سرشار از بهار باشه و پر از گل . دوست داريم . ...
10 آذر 1392

رنگین تر از رنگین کمون ...

دلبرکم! عاشق دل پاک و صفای دنیاتم که اینقدر شاد و رنگیه . امروز که تو شرکت بابا بودیم با لبتاپ بابا اینو با هم کشیدیم . تو دستور میدادی و من اجرا می کردم و در نهایت منو بردی به دنیای زیبای خیال خودت. ممنون که منو مهمون رویاهای خیال انگیزت میکنی. عاشقتم. اینم تصویر دنیای خیالی تو گل من بابایی مهربون برات پریتن گرفت و رویاتو تو دستات گرفتی و شاد شدی . ...
8 آذر 1392

باز این چه شورش است ...

همیشه محرم که میاد تو هم مثل همه آدما حال و هوات عوض میشه شیرین تر از عسلم . کوچکتر که بودی به مدد آموزشهای مهد قصه عاشورا رو شناختی و جهان بینی دینی ات کلا حول محور اما حسین دور می زد . مثلا وقتی صحبت از پیامبر یا حضرت علی بود اولین سوالی که می پرسیدی این بود که جه نسبتی با اما حسین دارن . اما حسین برای تو مرکزیت دایره دنیای کوچیکت رو داشت و هر جای زیارتی که می رفتیم به زبون می آوردی که توی دلت هم آرزوی کربلا داری . امسال محرم هم باز همون شور حسینی رو داشتی و توی شبهای محرم که برای عزاداری می رفتیم مسجد می رفتی توی مردونه و مثل اونا سینه می زدی و عزاداری می کردی . امسال به لطف و مهربونی بابایی تاسوعا و عاشورا رفتیم قم . هم ز...
28 آبان 1392

قند عسل من

عسل : مامان بيا سوره ناس رو باهام كار كن .مي خوام ياد بگيرم تو مدرسه بخونم خانم بهم ستاره بده . مامان :‌ آفرين دخترم ، خانم باهاتون كار كرده ؟‌ عسل : آره مامان . مامان : تا كجاش رو بلدي ؟ عسل :‌ تا يه جاهايي رو بلدم ؟‌ مامان : آفرين عشقم تا كجاشو بلدي ؟ عسل : تا بسم الله الرحمن الرحيمش رو بلدم . مامان :‌ ...
18 آبان 1392

دلبري هاي تو و پاييز

عاشق پاييزم . عاشق اين همه زيبايي كه منو به قدرت خدا مي رسونه . تو شهرك پاييز خيلي زيباست و آدم فكر مي كنه واقعا تو يه تيكه از بهشت داره زندگي مي كنه . اين روزا كه از مهد ميارمت ، اگه دوربين همراهمون باشه هرجا منظره اي دلربا پيدا كنيم ، تو قاب يه عكس خاطره اش مي كنيم . دلبركم عاشقتم   ...
15 آبان 1392