عسل عسل ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

عسل ، شيرين تر از عسل

شکر پاره

نفس نفس به تو نزدیک میشم و نمیبینی  تو روبرومی و اما حسمو نمیبینی این عشقی که به تو دارم  نیست یک عشق زمینی این آهنگ رو خیلی دوست داری و خیلی وقتا ازمن می خوای تا برات بخونمش. من خوندن رو خیلی دوست دارم و تو تنها نظاره گر کنسرتایی هستی که به افتخار حضو رتو وقتی دوتایی با هم هستیم برگزار میشه. گرماگرم خوندن بودم که یه دفعه پرسیدی :عشق زمینی یعنی چی؟؟؟؟؟ و من شروع کردم به تفسیر انواع عشق اسمونی و زمینی. اینکه عشق مادر و فرزندی آسمونیه و عشق به یه شخص دیگه از زمینی شروع میشه و اگه به تکامل برسه میشه عشق آسمونی.  فکر کنم بحث برات سنگین بود . بعد هز کمی سکوت پرسیدی :حالا عشق تو و بابا زمینیه یا هوایی!!!!!!؟؟؟؟؟؟ &nb...
18 اسفند 1393

شب یلدا

یکی از چیزایی که خیلی تو مدرستون دوست دارم اردوهای ماهانه است که به لطف عضویت من در انجمن اولیاء و مربیان مدرسه تو خیلی از این مراسم شرکت می کنم .  یکی از این اردوها اردوی جشن شب یلدا بود که همراه بچه های مدرسه رفتین به یه نمایش عروسکی شاد و مفرح و تو همون سالن با کمک بقیه مامانای عضو انجمن سفره شب یلدا انداختیم . میوه آرایی سفره رو من به عهده گرفتم و برای همه بچه های مدرسه ژله انار درست کردم .  روز خوبی رو با دوستان خوبت داشتی . امیدوارم یلداهای زیادی رو ببیینی دلبرکم .  تو و معلم عزیز و دوست داشتنیت خانم علیمرادی تو و دوستانت آروشا و یلدا  خانم ناظم مهربونتون خانم مرادی در حال تع...
27 بهمن 1393

اولین نشان افتخار

چشمای مهربون همتون رو دعوت می کنم به خوندن پست قبل تا اوج شادی ما رو از دیدن اولین لوح تقدیر که پرنسس عسل برامون هدیه آورده رو درک کنید .  عسل جونم ، روزی که مجبور شدم به خاطر تو و تحصیلت موقعیت خوب اجتماعی ام رو کنار بذارم می دونستم که شادیهایی رو برام  به ارمغان می اری که مهمترین دلیلش توجه و بودن تمام وقت کنار توست . خوشحالم که اشتباه نکردم . عاشقتم گل مامان . موفقیت تو آرزوی منه . ...
26 بهمن 1393

شوالیه پیروز من !!!

وقتی یادگیری نشانه ها شروع شد روز شماری می کردیم واسه اولین دیکته . معیارهای زیادی واسه انتخاب مدرسه ات داشتم و مهمترین معیار تئوصیفی نبودن مدرسه بود . درسته که واقعا نمره 20 گرفتن به هر قیمتی درست نیست و من اعتقاد دارم که آرامش تو و شادی که باید در دوران تحصیلت داشته باشی مهمتره ولی یه جورایی ته دل من و بابایی 20 یه چیزه دیپه بود . و معلم مهربونت هم با آگاهی از قدرت تشویقی نمره 20 شما رو همیشه رو به اوج هدایت می کنه . خیلی ماهذانه وقتی دیکته ها تون کامل و بی نقص باشه بهتون بیست می ده و تا رنج 19 این عدد پایین می یاد و بعد از اون دیگه می ره تو طرح توصیفی .  خلاصه  وقتی با اولین دیکته ات اومدی خونه شادی من و بابا وصف نشدن...
26 بهمن 1393

اولین مهر ، تا همیشه مهر بانی ...

بعد از یه تعطیلی دو هفته ای با شروع مهر ماه فصل تازه ای از زندگی تو شروع شد . شاید اگه این پست رو همون اول مهر گذاشته بودم این جمله رو نمی نوشتم ولی حالا که چند ماه گذشته و من دارم خاطرات جامونده رو ثبت می کنم ایمان دارم که مدرسه رفتن و با سواد شدن واقعا فصل جدیدی از زندگی هر کودکی می تونه باشه و هر روز هزار بار خدا رو بابت لطفی که بهمون کرد و تو انتخاب درست راه همراهمون بود شکر می کنم.  ماجراهای خرید مدرسه که یه عصر تا آخر شب جون منو گرفتی واسه انتخاب کیف و لوازم التحریر که وصف نشدنی بود . کل خیابون منوچهری رو دوبار بالا و پایین کردی تا کیف دلخواهت رو پیدا کردی .  صبح روز اول مهر ، به همراه بابایی که به یمن این روز بزرگ...
21 بهمن 1393

اتاق جدید پرنسس عسل

فکر کنم همه دخترا تب پرنسس شدن دارن !!!!! تم تولدت که سیندرلا شد دیگه از تو فاز پرنسس و سیندرلا در نیومدی . با هدیه زیبایی هم که خاله زینب و خاله نجمه و خاله فریبا و خاله افسانه برات آوردن و انتخاب کاغذ دیواری پرنسسی برای اتاقت یه قلمرو پرنسسی برای خودت رقم زدی و اینجا خونه جدید بالندگی تو شد. امیدوارم لحظه های شاد و رویایی تو این اتاق داشته باشی پرنسس ریبای من !   یه وقتایی به این به قول خودت جادوهای سفید کاغذ دیواری اتاقت خیره میشی و می ری تو فکر . یه روز همینجوری بی هوا گفتی : مامان اتاق من پر از جادوی فرشته مهربونه !!!! امیدوارم زندگیت لبریز ار معجزه هایی باشه که خدای مهربون و فرشته هاش برا...
21 بهمن 1393

آتیه سازان شروعی برای ساختن آتیه تو ...

ماموریت پیدا کردن مدرسه به عهده من گذاشته شد و انصافا کار سختی بود . برای پیدا کردن مدرسه ایده آل دست به دامن همه شدم و از دوستان و اینترنت و خلاصه هر منبع اطلاعاتی که می شد اظلاعات جمع کردم . مدارس گل مریم ، نیکی ، همیشه بهار ، واله ، سوده ، پیشگامان کامپیوتر و آتیه سازان تو لیست مون قرار گرفتن و ما هم کفش آهنی به پا کردیم و تو سه روز طاقت فرسا تو گرمای تیر ماه رفتیم تا مدارس رو ببینیم . همه این مدارس آزمون ورودی داشتند که تاریخ برگزاریش مال اردیبهشت بود . مدرسه واله و سوده به دودلیل بدون اینکه دیده بشن از لیستمون حذف شدن . یکی به خاطر مسافت زیادش تا خونه که حدود سه ساعت رفت و برگشتت طول می کشید و دیگه اینکه مسئولین مدرسه اعتقاد داشتن...
21 بهمن 1393

و اینک شروعی دوباره ....

سلام دوستان روشن تر از آیینه و  آب  روزهایی که نبودیم ، بودیم ولی در کشاکش تغییراتی عجیب و شگرف که خیلی سریع تو زندگی مون اتفاق افتاد و مجالی برای سر زدن به این خونه بهمون نمی داد .  همه چی از استجابت یه دعا شروع شد و جواب زیبایی که کائنات به آرزوی من برای آینده تو داد . اینکه تویی که به لطف خدا از هوش سرشاری در محیطی شروع به تحصیل کنی که غنی باشه . سرچشمه برای تو خیلی کوچیک بود و می دیذم که چه جوری استعدادهات تو روزای طولانی و کسل کننده سرچشمه هدر می ره .  بابا هم گویا در سکوت بیشتر از من به این موضوع فکر کرده بود تا اینکه یه روز تو راه برگشت از سزچشمه اویل تیر ماه ، بابایی بهم رنگ زد و ارم خواست د...
20 بهمن 1393